خصوصیسازی یک انقلاب اقتصادی خواهد بود که افق حرکت اقتصادی کشور را متحول خواهد کرد. اما هر انقلابی لااقل در کوتاهمدت بیشتر سختی دارد تا دستآورد و انقلابهای اقتصادی هم ازین قاعده مستثنا نیستند. در روزهای گذشته شاهد موج خبری درباره رویکرد اقتصادی دولت بودهایم که دولت را به عملکرد غیرعلمی و سردرگمی اقتصادی متهم میکنند. آخرین بخش این موج خبری نامه مجمع ایثارگران بود که بشدت به سیاستهای اقتصادی دولت حمله کرده بود. این تشکل اصولگرا گویی ازین که برخی از مسئولین دولتی تورم و گرانی را شوخی تلقی کردهاند و به انکار آن روی آوردهاند چنان رگ غیرتش جنبیده است که آنچه بر زبانش میآمده است نثار دولت و شخص رییسجمهور نموده است. از جمله از دولت خواسته است که اصل علمی ایجاد تورم بر اثر افزایش حجم نقدینگی را بپذیرد و «از برخوردهای مهندسی با مسایل اقتصادی دست بردارد». سوال اینجاست که مگر وقتی مردم به احمدینژاد رای دادند خبر نداشتند که مهندس است؟ مگر سیاستهای اقتصادی وی از جمله تثبیت قیمت خدمات شهری (مثل بلیط شرکت واحد) برای مردم ناشناخته بود؟ آیا بخشی از محبوبیت وی اتفاقا ناشی از همین سیاستها نبود؟ آیا این احمدینژاد نبود که با ورود به شهرداری تهران جلوی بورسبازی در زمینه مسکن را گرفت بنحوی که بقول «اقتصاددانان» بازار مسکن دچار رکود (یعنی همان ثبات قیمت) شد؟ آیا مجمع ایثارگران بیشتر سیاستهای «ضد رکود» مثل اقدام یک بانک خصوصی در خرید هزار میلیارد تومان خانه در تهران و خارج کردن آن از بازار را ترجیح میدهد تا قیمتها بالا رود و بازار رونق پیدا کند. چسباندن خود به نظریات دیگران کار سختی نیست، امروزه روز گفتن اینکه تورم تابعی از افزایش ارزش پول است (یعنی تنها دولت این وسط مقصر است) و اینکه نفت بدبختی ماست سکه رایج روشنفکران است. اما براستی اگر اینگونه است پدرجدتان که صندوق بینالمللی پول باشد را چه میگویید که گزارش میدهد در سال 84 با وجود رشد نقدینگی تورم کاهش داشته و اینکه تورم پنهان است و بزودی خواهد آمد. اگر واقعا تورم تابعی از حجم پول است چرا بسرعت بروز نکرد؟ آیا غیر ازین بود که سیاست تثبیت قیمتها که توسط اصولگرایان در مجلس و دولت پیگیری شد تورم را کاهش داد؟ اکنون به مساله اصلی رسیدیم ....
واقعیت این است که اصولگرایان آمده بودند که تورم را کنترل کنند، لبه تیز حملهشان سیاستهای سازندگی بود که به محرومیت گسترده انجامید، اما دست روزگار تقدیر را بنحو دیگری رقم زد. از قضا دولت هنگامی که بر سر کار آمد خود را مواجه با برنامه گسترده خصوصیسازیای دید که الزام داخلی و جهانی آن را به کشور تحمیل کرده بود. از سوی دیگر در چشمانداز آینده، الحاق به روند جهانی شدن منظرهای حتی دشوارتر پیشرو مینهاد. اگرچه معمولا عنوان میشود که خصوصیسازی مترادف با افزایش قیمتها نیست، مترادف با اخراج کارکنان نیست و ... اما مردم نیک میدانند که هست و هزینه اصلاحات را لاجرم همیشه ضعیفترینها خواهند پرداخت. وقتی اتوبوسرانی خصوصی شد قیمت بلیط پنج برابر شد، آیا این موضوع تاثیر تورمی ندارد؟ وقتی بنزین بناچار سهمیهبندی شد مگر قیمتها بالا نرفت؟ آیا سهمیهبندی بنزین حجم نقدینگی را افزایش داده بود یکشبه؟ چرا برای مردم توضیح نمیدهید که هر تئوری علمی بر پایه مدلسازی از واقعیت عمل میکند و از آن مدل نتایجی میگیرد، اگر مدل نادرست باشد نتایج میتواند کاملا گمراهکننده باشد. علمای اقتصاد خوب میدانند که مهمترین مفروض کنونی علم اقتصاد «حالت تعادل» است، در حالی که اکنون معلوم شده است که جامعه هیچگاه فرصت رسیدن به چنین تعادلهایی را ندارد، بجای استاتیک دینامیک مورد نیاز است .....
آیا وقتی آن کشاورز گله میکند که تا دیروز هر بسته کود را باید سه هزار تومان میخریدیم و امروز شده است بیست هزار تومان، این فردا اثر تورمی روی محصولات کشاورزی ندارد؟ تازه هنوز دولت با آزادسازی کامل قیمت محصولات پتروشیمی موافقت نکرده است. چرا دولت اصولگرا مجبور است با چنین چیزی موافقت کند؟ کافی است به سرنوشت سهام مپنا (مدیریت پروژههای نیروگاهی ایران) نگاهی بیندازیم ... عرضه اول آن ناموفق بود، در عرضه دوم دولت زیر قیمت انتظاری بازار عرضه کرد و فروش رفت، بمحض اینکه در اثر معامله تاریخی هزار میلیاردی مس بازار مواجه با کمبود نقدینگی شد اولین سهمی که به صف فروش رفت مپنا بود. علت آن واضح است، چون برق کالای عمومی محسوب شده و قیمت آن ارزان نگه داشته شده است کسی تمایلی به سرمایهگذاری در این عرصه ندارد. بنابراین دولت وقتی در ماه آینده بخواهد سهام پتروشیمی را عرضه کند تنها شوک مثبتی که میتواند به بازار وارد کند آزادسازی قیمت محصولات پتروشیمی است .....
بنابراین الگوی کلی بحث این است ... اقتصاد ناکارآمد است .... تنها مدل شناخته شده کارآمدی آزادسازی اقتصادی است .... قدم اول محتاطانه واگذاری بخشی از مالکیت بنگاهها به «مردم» است .... «مردم» در بخشهایی که چشمانداز سود خوب نباشد سرمایهگذاری نمیکنند .... دولت ناچار است برای استقبال بازار، قیمت محصولات را افزایش دهد .... دست آخر مردم گرفتار افزایش قیمتها و تورم میشوند .... البته پرواضح است منظور از «مردم» همان سرمایهداران است و منظور از مردم همان مردم کوچهبازار ... به هر حال چارهای نیست .... تازه این اول عشق است ... دولت وقتی با هیولای تورم درگیر میشود و تحت فشار روشنفکرانی که از «حجم بالای نقدینگی» شکایت میکنند، زیرمیزی تصمیم میگیرد نقدینگی را کنترل کند ... راهش عرضههای بلوکی عظیم در بازار بورس است! .... و این چرخه دائم تند میشود ... با وجود این یک پله آخر هم باقی میماند .... وقتی آخرین رمق بازار داخلی نیز کشیده شد دولت درمییابد تنها سرمایهگذار خارجی است که میتواند کارخانههای عظیم را بخرد .... آن وقت دور امتیازدادن به ثروتمندان به امتیاز دادنهای پنهانی به بیگانگان کشیده میشود و این یعنی آماده شدن کشور برای الحاق به سازمان تجارت جهانی ... کارخانههایی که با پول عظیم نفت که از غربیها گرفته شده ساخته میشوند آخر سر معلوم میشود که فقط همانها هستند که میتوانند دوباره آنرا بخرند و خوب مدیریت کنند و همینطور هم میشود.
|
بینالمللی |